ازمَثَل دوبیتی ، تا سورخه گوله ناجه


ازمَثَل دوبیتی ،

تا سورخه گوله ناجه

اشاره:

دو دفتر شعری که ملاحظه می شود منتشر شده از شاعر گیلکی سرای شرق گیلان ،

حسینعلی  صادقی  سرشت  می باشد . شاعری که  توانسته  طی  سال ها  با پشتکار

مردمی  و اندیشه ای  که با  آنها  زیسته  و  در کنار زبان گیلکی (لهجه آستانه ای)

 داشته های پیرامون  خود  را  در  معرض  دید افکار عمومی قرار دهد.ناگفته نماند

از این شاعربلند آوازه ی آستانه اشرفیه مجموعه سی دی هایی منتشر شده است که

 از شاخصین آن مجموعه ی «زوار» می باشد. البته  از این  شاعر محبوب و خوش

قریحه ی  شرق  گیلانی  در آینده  نقدهایی  در  همین  تار  نما مشاهده خواهید نمود.

نقدی که در پی خواهد آمد تحت عنوان «شاعری در جستجوی خویش ...» از شاعر

 و نقاد چیره دست گیلان ـ عباس مهری آتیه که در وصف «سورخه گوله ناجه» قلمی

 نموده است در اختیار خوانندگان فهیم قرار می دهیم :

شاعری در جستجوی خویش

در فرهنگ بومی ولایتش

عباس مهری آتیه

به نظرم اگر در بررسی اثری ، مجموعه ای ، دیوانی ، تنها به عروض و قافیه و چند عنصر بدیع و بیان و معانی بسنده کنیم ، به افزایش ، جوهر جاودانی شعر را از دست نهاده ایم . چرا که شعر، هیچ نیست مگر نگارینه هایی از هستی و محیط پیرامون مان ؛ که بر بوم صور خیال شاعرانه ، به زیبایی می نشیند. پس در تحلیل شعر هم ، جز از زیباشناسی تجربی و روانکاوی هنری و روانکاوی هنری ، چیزی بیشتر خواستن ، در حیطه انتظار من نیست ...

و این در توان شاعران است که به ضرب آهنگ ذاتی واژه ها نزدیک شده ، ارزش زیبا شناختی را در روابط اشیاء و اعیان جستجو گر باشند. رابطه های پنهان مانده بر انسان که بین اشیاء و انسان و طبیعت برقرار است و ... این را تنها شاعران می توانند به کشف و شهودش نایل شوند... و این بار با حفظ معاصر بودن رابطه شان با همه اشیاء محیط...

حسینعلی صادقی سرشت از آن گروه شاعران گیلک زبان است که به این توان نزدیک گردیده و به تناسبی ، یا به قیاسی با شاعران گیلک زبان می توانم اذعان کنم ایشان توانسته به برکت جستجو در توان خویش و دقت در ضرب آهنگ واژه ها و رنگ آمیزی موفق عناصر طبیعت ، به تنوعی که روحش در حُزن و شادمانی طلب می کند، توفیق یافته است. صادقی سرشت را اولین بار به وساطت راهنمایی دوست بزرگوارم جناب جکتاجی بزرگ ، شناختم ؛ که برای مجال جستجویی در اندیشه شاعرانه اش ـ که همشهری بودیم و ناشناس به هم ـ معرفی گردیده بود. آن روزها ، هرگز به گمانم خطور نمی کرد او بتواند این اندازه پرقدرو توان در حوزۀ شعر شود. این سال ها که شعرش را در تریبون های ادبی استان می شنوم ، احساس می کنم چه اندازه قد کشیده و رشد کرده است . شاعری که به ارزش های لفظ پی برده و راز زیبایی شناسی در چینش واژگان را شناخته است .

امروز هم که با مطالعۀ پیش نویس این مجموعه می خواهم حاشیه ای بر دفتر شعرش بنویسم ؛ دوست دارم یادی هم از دفتر قبلی ایشان داشته باشم . «مَثَل دوبیتی» مجموعه ای بود شامل دوبیتی هایی که تلاشی شاعرانه در پشتش بودحضور داشت. مجموعه ای که اگر به جهت نقص چاپی اش نبود، گزیده ای ارجمند می شد... خوشبختانه تعدادی از آن دو بیتی ها در این دفتر هم آمده که بسیار نیکوست.

با خواندن مجموعه به این باور رسیده ام که صادقی سرشت به مرتبه ای از ارزش همطرازی لفظ و معنا رسیده که بتواند با سویه های از صورخیال و موسیقی لفظ بربارهنری سروده هایش بیفزاید ؛ با شاعرانه زیستی در حاشیۀ واژگان ... به واقع ، صادقی سرشت ، نگریستنی شاعرانه زیستنی شاعرانه همراه است . شاعری زلال که در سرچشمه سروده هایش می توان جرعه جرعه شعر نوشید و در مرور چند باره اش ، ذات هنری شدۀ شعر بومی گیلان را بویید و بوسید. در رتبه بندی مجموعه شعر قله نشین ،نرمای ذاتیِ لفظی ست که به موسیقی لفظ شعر کمک می کند.

نمونه هایی که از هرکجای این دفتر ، مثال زدنی است . شاهدمثالی از غزل «تی حیرونم» این دفتر:

همش می خواب مئن دری؛ می شعر ناب مئن دری

چَقَد می ور عَطَرکونی ؛ شاید گلاب مئن دری

بومام بوجوردوخون دوخون ؛ بوشوم تاتال شیپورون

ئی خال او خال بگردسم ؛ کو ولگه خواب مئن دری؟

در همین شعر ، علاوه بر قافیۀ درونی مصرع ها ، که برای موسیقی لفظی ، نقش اصلی را ایفا می کند، تکرار برخی واژگان ، بر لطف موسیقی مصرع ها و ابیات می افزاید. توجه کنید که تکرار «دوخون دوخون» در مصرع سوم همین مثال و «ئی خال او خال» در مصرع بعدی بر نقش هماوایی حروف اضافه می کند؛... که علاوه بر معنا پذیری و خاطرنوازی ، حضورش می تواند به نفع موسیقی شعر باشد . معنا آفرینی روانشناسانه ای که «دوخوان و اخوان»در خواب یا رویای درونی شدۀ شاعر دارد ؛ پیامدار لطافت و حُسنی دیگر است که در خواندنش ، به خواننده دست می دهد . به اضافه اینکه واج آرایی «وا» و «آ» در همین واژگان یا «ش» در چنین واژگانی همچون «بوشوم» ـ «شیپورون» ـ «همش» ـ «شعر» بر لطف موسیقیایی اثر می افزاید.

اگر از دریچۀ صورخیال به همین چند مصرع توجه کنیم به منظر ناب تری از تصویرگری شاعرانه نزدیک می شویم .

«درگلاب ، خانه گردن» تصویر گری نازنینی بر بوم احساس شاعرانه صادقی سرشت است ... بازهم از منظر شاعر ، به زوایای دیگری از اثر دیگری توجه می کنیم :

خو دوعا غومچه فوده تی پوشت سر

تا که واگردی خودا عطره جی بای

این زاویه ،رنگین کمانی برای پروردن شعرهای آیینی است که توانسته نمود جلوۀ خود را در کارهایش بنمایاند. باز هم بیت دیگری از همین جنس :

دشت ه ، سیانال فیفیته همه جا

شیپوره گب ، خودا خودایه علی !

شاعر ، حتی وقتی که می خواهد مفهوم شهادت در محراب را تصویر کند ، به شکوهمندترین لحن نزدیکش می کند . اگر«تال»در دوبیت غزل «تی حیرونم» به تصویر روشن ، جلوه گری دارد، این بار در مواجهه با واقعۀ شهادت حضرت امیر ، لباس سیاهی بر تن «تال» می پوشاند، تا کلامش را در شیپور بدمد و به گوش اهل راز برساند که نوای «خداخدا»یی را در تارو پودش دارد تا مفهوم سوگسرایی کامل شود. این شیوۀ شیدایی نشان دادن، ترسیم زیبایی از هستی عشق آئینی است . بازهم بیت دیگری که حکایت از قوۀ بالای شاعرانه دارد:

من و تی سیبه بَدین ؛ هردوته چی رنگه گیتن

خودا دَوَسته اَمی طالع، تی سرنوشته شینم

جا دارد تا اعلام کنم این ویژگی های ذهن شاعرانه صادقی سرشت است که می تواند هر مضمونی را به صور خیال نازنین بیاراید. مهم نیست این مضمون عاشقانه باشد یا اجتماعی یا آئینی و دیگر و دیگر...

منشور ذهن شاعر جز عشق و هنر و زیبایی نمی آفریند. با چنین انگاره ای ، به تفحصی در دوبیتی های این شاعر تلاشگر، می خواهم به سرشت دو بیتی هایی از او نزدیک شوم که آمیزه ای ازامثله گیلکی در خود دارد . اگر چه این ترکیب اَمثله در شعر کاری تازه نیست و شاعرانی به این ویژگی ، نظر داشته اند ولی علاقمندی وی به این شیوه ، نشان از توجهش به فرهنگ بومی و جایگاه هنری امثله ها دارد . نمونه ای از این امثله پردازی را نقل می کنیم تا به نقش هنرش نزدیک شَوَم:

یه موشته عقله شه بوردن توره رِه

 یه عالم ه، خبره ، شیپوره رِه

بماسته می گولی ، لامه می دستون

چَقَد خوندن کرِه ؛ رقصن کوره رِه

او دراین دوبیتی ها ، جاپایی از شیفته واری به فرهنگ بومی اش را به نمایش می گذارد که از شیوایی و شیرینی برخوردار است. شاعر در قالب دوبیتی به شعر آئینی و دفاع مقدس ، نمونه هایی ارائه کرده که حس و حالی دارد و لطیف است ؛ نمونه نخستین : شعر آیینی:

بدئن کالسکه دره تی چشمونه سو

فرشتونه صدا تا آسمون شو

بمابون چشمه سر، دسماز بگیرن

خاله تی چشمونه سو تبرکی بو

شاید ذکر یک نکته بر شاعر ، لازم باشد. آن هم دقت در تلفظ طبیعی کلمات است . شاعر در مصرع سوم «دَس ماز » را به تناسب رعایت وزن «دسماز» و در مصرع چهارم «بخاله» را «خاله» آورده که این تخفیف های لفظی ، آسیبی به بدنۀ شعر صادقی سرشت است . این آسیب ، گاه در معناهایی نهفته است که به سهوی ، سهل انگارانه ، خلاف معنای واقعی اش آورده می شود ، نمونه «نذرکردن» در مصرع دوم این دوبیتی است :

یه کاسه جبهه عطره ، تی دسایتی

نذربوکون ، نگو از چی کسایتی

یه موشت ئی عطره تی چشمونه واسین

شاید تی چشمونه سویه پسایتی

اگر قرار است چیزی به عنوان «راز»بین خود و خدای خود داشته باشیم «عهدمی کنیم» که هم ریشه تعهد کردن است با تعمیم این معنا که : «قسم بخور نگو از چه کسایتی» نه «نذربوکون» کلام آخر اینکه صادقی سرشت ، شاعری است با تعلق به عیادی از فرهنگ بومی و لایتش که در راه اعتلا و ماندگاری واژه واژه اش ، عاشقانه می کوشد.

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: